دی 93
مهرسا : 18 دی تولد یکی از دوستان مهد کودک به اسم تارا بود ، اولین باری بود که تنهایی به مهمونی میرفتم . برای تارا یه چرخ خیاطی صورتی بردم ( البته بین خودمون باشه بعد از دادن هدیه ام پشیمون شده بودم و میخواستم پسش بگیرم . ناگفته نمونه که خودم هم یه چرخ خیاطی دارم ) و اما هوراد : بعضی ها میگن من خیلی شبیه به خواهرمم ، جالب اینکه تقریباً همه ی کارهام هم مشابه مهرساست . از نظر قد و وزن و کارهایی که مهرسا تو این سن انجام میداده و ... . یه نمونه از این کارها خوردن انگشت شست پامه . بیشتر دوست دارم با انگشت هام بازی کنم تا اسباب بازی ، چون بعد از اینکه میبینم اسباب بازی قابل خوردن نیست ا...
نویسنده :
مهرسا و هوراد
7:54